[ریاضیات] اصل موضوع جفت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] جفت شدن بازی
[نساجی] برطرف کردن مو
(قطعاتی که برای کاستن مقاومت هوا به هواپیما و غیره الصاق می شود) تیزه گیر، تیزه گیری، (انگلیس) هدیه، سوغات، ره آورد
(تیم ها یا ورزشکاران را به دستجات دوتایی که باید با هم مسابقه بدهند تقسیم کردن) تعیین حریف، همداو گزینی [شیمی] زوج شدن [برق و الکترونیک] جفت شدگی درهم رفتن نادرست میدانهادر تصویر تلویزیونی ک ...
جفتشدن بازی واتسون ـ کریک [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← جفتشدن باز
واژههای مصوب فرهنگستان
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل سایر معانی: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل ق ...
همبند، رابط، وصل کننده، پیوستگر
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس سایر معانی: جفت سازی، همبسته (بودن)، همبندی، (برق و مکانیک) بوش، کلاچ، کوپلاژ، گشتاور، کوپلینگ، پیوست، جفتگر، رجوع شود به: co ...
سیاه، پژمان، محزون، دلسرد، پکر سایر معانی: دلمرده، اندوهگین، نومید و مرعوب، افسرده
تحریک کردن، بردن، کوبیدن، راندن، اتومبیل راندن، عقب نشاندن سایر معانی: رانندگی کردن، (با وسیله ی نقلیه) بردن، - کردن، (به شدت) وادار به کاری کردن، (به کاری) واداشتن، انگیزاندن، کوشیدن، سخت ک ...
نمایش، نمایشگاه، ارائه، حقوق تقاعد سایر معانی: به نمایش گذاری، عرضه (داری)، به ظهور رسانی، (اشیا به نمایش گذاشته شده) نموده، نمایه، هنرنمایه، کار (هنری یا صنعتی)، (آثار هنری یا صنعتی یا عملی ...