جوش اتشفشانی، انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن سایر معانی: بر انباشتن، بر انباشت کردن، همجوش کردن، تلنبار کردن، کپه شدن، بر انباشته، توده شده [عمران و معماری] به هم چسبیده - ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، همگذاردن، انجمن کردن سایر معانی: گردآوردن، گردهم آوردن، فراهم آوردن، گروه کردن، جلسه تشکیل دادن، همنشست ...