موضوع مورد بحی روز سایر معانی: دستور جلسه، برنامه ی کار، موادموردبحک، مواددستورجلسه، اداب نماز، کردنی ها [صنعت] دستور جلسه [حقوق] دستور جلسه، دستور کار، برنامه کار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالنامه، تقویم، سالنما سایر معانی: گاهنما، گاهشماری (روش شمارش زمان و تعیین آغاز و بخش های سال)، برنامه ی کار گروه یا صنف بخصوص (در آینده)، وابسته به سالنامه یا گاهشمار [صنعت] تقویم، سالنما ...
فهرست راهنما، کتاب راهنما سایر معانی: کتابی که حاوی نام و نشانی افراد ویژه ای است، نام کتاب، نام دفتر، وابسته به مدیریت یا کارگردانی یا راهنمایی، مدیری، سرپرستی، رهنمایی، کتاب راهنما (به ویژ ...
صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن سایر معانی: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نام ...