سالنامه، تقویم، سالنما سایر معانی: گاهنما، گاهشماری (روش شمارش زمان و تعیین آغاز و بخش های سال)، برنامه ی کار گروه یا صنف بخصوص (در آینده)، وابسته به سالنامه یا گاهشمار [صنعت] تقویم، سالنما [ریاضیات] سالنامه، تقویم
دیکشنری
تقویم
اسم
calendar, appraisal, assessment, valuation, estimateتقویم