سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن سایر معانی: نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن [ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موقعیت خوب
محسنات سایر معانی: مزایا علوم نظامى : برتریها [حسابداری] مزایا
اشکال، زیان، ضرر، وضع نامساعد، بی فایدگی سایر معانی: کمداشت، نابرتری، نقطه ی ضعف، کاستی، صدمه (به شهرت یا اعتبار و غیره)، آسیب، گزند [صنعت] عیب، زیان، عدم برتری و رجحان [ریاضیات] عیب ...
محروم، بی بهره، بیبهره disadvantaged children need special education کودکان محروم نیاز به آموزش ویژه دارند
[آب و خاک] مقطع بهینه
مزیت راهبردی [علوم نظامی] رابطۀ نسبی و کلی قدرت میان نیروهای متخاصم که یک یا چند کشور را قادر میسازد وضعیت سیاسی را بهطور مؤثر واپایش کنند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
مساعد، خوش ایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار سایر معانی: خوش یمن، آمددار، فال نیک، نیک اختر، خوش شگون
کمک، استفاده، سود، فایده، ارزش، دارای ارزش بودن، در دسترس واقع شدن، سودمند بودن، بدرد خوردن سایر معانی: به درد خوردن، به کار خوردن، ارزیدن، به درد خوری، سودمندی، (مهجور) منفعت، درآمد، فایده ...
فرمان دهنده، حاکم، امرانه، دارای چشم اندازوسیع
محرومیت، حرمان، سلب، محروم سازی، انعزال سایر معانی: از دست دادگی، از دست رفتگی، فقدان، بی بهرگی، ناکامی، بی بهره سازی [حقوق] محرومیت (از حقوق مدنی)، سلب مالیت بدون پرداخت غرامت ...