گرفتاری، خرخشه سایر معانی: هیاهو، قیل و قال، بیا و برو، هیجان، شر و شور، جنجال، atdo : مصدرحال فعل do to مثل ado have to بمعنی کارداشتن پرمشغله بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(خوراک فیلیپینی) ادوبو
بلوغ، نو جوانی، دوره جوانی، دورهء شباب سایر معانی: سنین بین بلوغ و کمال، شباب، بلوه، رشد [بهداشت] نوجوانی
جوانی، شباب
نوجوان، جوان، بالغ، رشید سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی) [بهداشت] نوجوان
تغذیۀ نوجوانان [تغذیه] تغذیهای با هدف جلوگیری از بیماری و ارتقای سلامت و رشد و بالندگی مطلوب در نوجوانان
واژههای مصوب فرهنگستان
جوان زیبایی که معشوق ونوس بود، معشوق دلارام، گل الاله
اتخاذکردنی، پذیرفتنی
فرزندپذیر [علوم سلامت] کسی که کودکی را به فرزندی پذیرفته است
فرزندخواندگی [علوم سلامت] وضعیت کودکی که ازطرف فرد غیرخویشاوندی بهعنوان فرزند پذیرفته میشود و آن فرد همۀ مسئولیتها و حقوق و الزامات والد طبیعی را میپذیرد ...
انتخابی، اقتباسی، مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی سایر معانی: منتخب، برگزیده، (به فرزند خواندگی یا پدر خواندگی و غیره) پذیرفته شده، اتخاذی
خانوادۀ فرزندپذیر [علوم سلامت] خانوادهای که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرد