تند، گس، دبش، تند خو، سوزاننده، زننده سایر معانی: تلخ، تند و تیز، سوزش آور، (سخن) تند و زننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] رنگینه آکریدین
سوزانی سایر معانی: تیزى، درشتى، زنندگى
ترش، گس، دبش سایر معانی: رجوع شود به: acerbic
سرکهای سایر معانی: سرکه مانند، تولید کننده ی جوهر سرکه، ترش (acetose هم می گویند)، مولدجوهرسرکه
جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق سایر معانی: خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، ...
تلخی سایر معانی: تندی
لطیفه سایر معانی: سوزندگی، تندی، نیش سخن
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن وضعیف سایر معانی: (صدا) گوشخراش، ناهنجار، (نور) زننده (در برابر: نور ملایم soft light)، (مزه) تلخ، قوی، (دست مالیدن) زبر، زمخت، (اندیش ...
طعنه امیز، کنایه دار، طعنهای سایر معانی: طعنه آمیز، گواژه آمیز، تفشه آمیز، تفش آمیز (رجوع شود به: irony)، اهل طنز و طعنه، گواژه گر، تفشه گر (ironical هم می گویند)، طعنه زن
زنندگى، تندى
تند، زننده، نوک تیز، تیز، گوشه دار، پر ادویه سایر معانی: (بو یا مزه) تند، زبان گز، (سبک نگارش و سخن) تند و تیز، گزنده، بران، (در فکر) دردآور، تیز گونه، انگیزنده، انگیزگر، انگیزان، محرک، سوزن ...