نابهنجاری [پزشکی] خارج بودن از وضعیت معمول فیزیکی یا روانی
واژههای مصوب فرهنگستان
خلاف قاعده، سقم سایر معانی: چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار، ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان گریزی، ناهنجاری، انحراف از صفات اصلی (گیاه یا جانور)، غیر متعارف، بی ترتیب [عل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقب افتادگی، بازماندگی سایر معانی: عقب افتادگی
غرابت سایر معانی: شگفتی، شگرفی، بیوارگی، بیگانگی
تغییر، دگرگونی، اختلاف، ناپایداری، بی ثباتی، تغییر پذیری سایر معانی: دگرسانی، وابر، جزانی، دگرش، تنوع، گوناگونی، (ریاضی) وردش، میزان تغییر، (عقربه ی قطب نما) چامگوشه (رجوع شود به: declinatio ...