تعلیق، فاصله، انقطاع سایر معانی: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر [عمران و معماری] گسیختگی [کامپی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهلت، مهلت قانونی، استمهال سایر معانی: ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز [حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون ...