شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
اولیه سایر معانی: اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده
ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه سایر معانی: اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم [زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد.
مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز سایر معانی: خامدست