(پارچه ی پنبه ای کلفت و ناهموار که از آن حوله می سازند) پارچه ی حوله ای، پارچه حوله ای، حوله ای، پارچه ن وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناگهان سایر معانی: متحیرماندن، پس زدن، بدگل خوردن، یکه خوردن
خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن سایر معانی: (نقشه ی کسی را) به هم زدن، مختل کردن، ناکام کردن، ناراحت و نگران کردن، پکر کردن، خیط و پیت کردن، کنف کردن، شرمنده کردن، ( ...
جهش، وحشت زدگی، رم دادن، از جا پراندن، رمانیدن، تکان دادن، وحشت زده شدن سایر معانی: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی نا ...
بی خبر، ناگهان، ناخود اگاه، بی اطلاع، ناخود اگاهانه سایر معانی: غیر عمدی، ناخودآگاهانه، بی توجه، غافل، ناآگاه، ناگهانی، غفلتا، ناگاه، یواشکی، سراسیمه