[عمران و معماری] ماتریس تقسیم بندی شده [ریاضیات] ماتریس افراز شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته به جزء سایر معانی: مجزا کننده، جداگر، تفکیک کننده، وابسته به تیغه یا دیواره یا تفکیک [ریاضیات] جداکننده، قسمی
مفهوم جزء [اصطلاحشناسی] مفهومی که در رابطه جزءوکل جزئی از اجزای سازنده کل محسوب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] مجموعه داده جزء بندی شده
partitur مو، بطور تمام وکمال، کاملا، قطعه کامل
شرکت در مالکیت، مشارکت، شرکاء، انبازی سایر معانی: شراکت، معاضدت، همکاری، شرکت [حسابداری] شرکتهای غیر سهامی [حقوق] شرکت مدنی، شرکت غیر سهامی، شرکت تضامنی
زمان گذشته ی: partake، شرکت کردن، شریک شدن، سهم گرفتن، بهره داشتن، طرفداری کردن
کبک سایر معانی: (جانور شناسی)، کبک (تیره ی phasianidae به ویژه گونه ی perdix perdix)، اریک پارتریج (فرهنگ نویس انگلیسی - زاده ی زلاندنو)
(داروسازی - تسهیل کننده یا تند کننده ی زایمان) زایش آور
زایمان، بچه زایی سایر معانی: زایش، بچه آوری، زاییدن [علوم دامی] زایش .
تا اندازه ای، نیمه، بخشی از راه، بخشی از راه the project is partway done بخشی از طرح انجام شده است
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل، مهمانی دادن یارفتن سایر معانی: هنگان، گروه، هیات، اکیپ، (عمل یا طرح و غیره) شرکت کننده، همباز، طر ...