نردبانی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] رابطه ی لنگه، رابطه ی همراه
خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت سایر معانی: خوش مشرب، معاشرتی، خونگرم، خوش صحبت
وابسته به همراهان یا یاران، بهم پیوسته دراثر اتحاد واشتراک، مصاحب
گروه، جمعیت، دسته، انجمن، شرکت، گروهان، هیئت بازیگران، همراه کسی رفتن سایر معانی: همدمی، مجالست، همنشینی، مصاحبت، انس، الفت، گروه (که به منظور خاصی تشکیل شده باشد)، شرکا، مهمان، مهمانان، هم ...
[حقوق] حقوق شرکتها
[کامپیوتر] شبکه شرکت ؛ شبکه همکار
اتحادیه ی محدود به یک کارخانه یا شرکت (که با اتحادیه های کارگری دیگر رابطه ندارد و معمولا دست نشانده ی مدیران شرکت است)، اتحادیه ی منفرد
[ریاضیات] تابع های مقایسه پذیر، توابع قابل مقایسه
قیاسوند، قیاس شونده
[حسابداری] تجزیه و تحلیل مقایسه ای [بهداشت] تحلیل تطبیقی
[حسابداری] ترازنامه مقایسه ای