مرداب، باتلاق، سیاه اب، دچار کردن، مستغرق شدن، در باتلاق فرو بردن سایر معانی: باتلاقی، مردابی، مرداب زی، باتلاق زی، فراگرفتن، غرق شدن یا کردن، به ته بردن، (کاملا) گرفتار کردن، دچار سیلی از چ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرداب، باتلاق سایر معانی: زمین باتلاقی، زمین بسیار مرطوب (به ویژه اگر قابل کشت باشد)
رجوع شود به: systematize، دارای همست کردن، طبقه بندی کردن
زمین بایر سایر معانی: بیابان برهوت، یباب، زمین بی آب و علف، خشکسار، خرابات، خراب آباد، لم یزرع [خاک شناسی] زمین مخروبه
ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار سایر معانی: آبکی، پر آب، آب زیپو، اشک آلود، با گریه و زاری، واقع در آب، دریایی، ضعیف، کم قوه، سست، شل، شل و ول، کم رنگ، رنگ پریده، وابسته به یا همان ...
تابع تقاضایی که در آن مصرفکنندگان به فراخور ثروت خود و قیمتهای بازار، با هدف بیشینه کردن مطلوبیت خویش (utility maximization)، کالاها و خدمات را خریداری میکنند [اقتصاد] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
محلی در ایستگاه که در آن قطار و بار پذیرفته و ردهبندی میشوند و قطارهای جدید تشکیل و به مقصد مورد نظر اعزام میشوند [حملونقل ریلی] ...
مردابی معمولا در پایرود که دارای آب و خاک شور و پوشیده از گیاه نمکرُست است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
مردابی که سطح آب آن روزانه دوبار بالا و پایین میرود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
علائمی که راهبر زمینی با حرکات دست و برای راهنمایی خلبان هواگَردِ درحالحرکت بر روی زمین نشان میدهد [حملونقل هوایی]
نوعی آبنبات نرم که از مخلوط ژلاتین و سفیدۀ تخممرغ و شکر یا شیرۀ نشاسته تهیه میشود و بافتی اسفنجی دارد [علوم و فنّاوری غذا]