نشان دادنی سایر معانی: نشان دادنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اثر نمایشی، عمده دلالت کننده، در معرض نمایش قرار دادن، نمایش دادن، ارائه دادن، ابراز کردن سایر معانی: نشان دادن، عرضه داشتن، به نمایش گذاشتن، ـ نمایی کردن، بروزدادن، به ظهور رساندن، (حقوق - ...
[سینما] پخش و نمایش
نمایش، نمایشگاه، ارائه، حقوق تقاعد سایر معانی: به نمایش گذاری، عرضه (داری)، به ظهور رسانی، (اشیا به نمایش گذاشته شده) نموده، نمایه، هنرنمایه، کار (هنری یا صنعتی)، (آثار هنری یا صنعتی یا عملی ...
نمایش دهنده سایر معانی: (انگلیس) دانشجویی که کمک هزینه ی آموزشی دریافت می کند
نمایشی، نشان دادنی، جلوه دهنده سایر معانی: (معمولا با: of) نمایشگر، نشان دهنده ی، ناشی از، جلوه گر
مقتضی، قابل پرداخت، قابل مطالبه، قابل تقاضا، قابل ادعا، مطالبهکردنی سایر معانی: دریافت کردنی، ستاندنی، قابل ادعا یا گرفتن، خواستنی [حقوق] قابل مطالبه، قابل وصول
[ریاضیات] توزیع نمونه ای تجربی
قابل بیان، قابل فهماندن
[شیمی] توزیع نمایی [برق و الکترونیک] توزیع نمایی [ریاضیات] پخش نمایی، توزیع نمایی [آمار] توزیع نمایی
[ریاضیات] خانواده ی توزیع های نمایی
[ریاضیات] تابع توزیع نمایی