[زمین شناسی] قیرسنگ.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ پهن کف اجاق سایر معانی: سنگ کف اجاق (یا بخاری)، زندگی خانوادگی، خانه، کاشانه
[زمین شناسی] جمهوری قزاقستان، کشوری در آسیایی مرکزی
چوب کبریت، مقوای کبریت
قیر سنگ (سنگ آذرین براق و سیاه)، یکجور خاره اتش فشانی که خاصیت شیشه و صیقل زفت رادارا است [زمین شناسی] قیرسنگ - شیشه آتشفشانی با جلای موم مانند کدر . رنگ و ترکیب آن بسیار متنوع است؛ دارای در ...
نام مجلس قانونى المان
محک، معیار، سنگ محک سایر معانی: (هر وسیله ی تعیین اصالت یا ارزش) محک، سنگ محک (basanite هم می گویند)
[برق و الکترونیک] ولتاژ ایستادگی حداکثر ولتاژی که می توان بین مدارها یا قطعات ،بدون ایجاد شکست دی الکتریکی، اعمال کرد .
ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن سایر معانی: پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، ...
اگر چه، هر چند، گرچه، بااینکه سایر معانی: با وجود آنکه (در امریکا altho هم می نویسند) [فوتبال] اگرچه [ریاضیات] با آن که، هر چند، با این که
محک، میزان، معیار، ملاک، ضابطه، مقیاس، نشان قطعی سایر معانی: پیمانه، سنجه، استاندارد (standard)، ایاره [عمران و معماری] ضابطه - معیار - مصداق - سنجه [برق و الکترونیک] معیار، محک [نساجی] میزا ...
ضدیت کردن، شیر کردن، بمبارزه طلبیدن، تحریک جنگ کردن سایر معانی: مقابله کردن، رودررویی کردن، هم رویی کردن، تو روی (کسی) ایستادن، چالش کردن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، عرض اندام کردن، (کاملا و به ...