زد و خورد، قیل و قال، بلوا سایر معانی: کتک کاری، جنگ و دعوا، کلنجار، مزاحمت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکه تکه شدن
[آمار] ابعاد برخالها و برآورد
کامپیوتر : فراکتال ها [کامپیوتر] فراکتالها
[ریاضیات] کسرک [آمار] کسرک
جناح [عمومی] دستهای از اعضای یک حزب یا گروه سیاسی همفکر که برای دستیابی به هدفهای معیّن سیاسی، در مجالس قانونگذاری یا در درون یک حزب فعالیت میکنند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] برخه ی ساده نشدنی
[ریاضیات] شمار برخه ای
[پلیمر] تبدیل جزء به جزء
پول خرد سایر معانی: پول خرد (هر سکه یا اسکناسی که ارزش آن از واحد پول کشور کمتر باشد)
[ریاضیات] نماینده ی کسری، توان کسری، نمای کسری، قوه ی کسری
[ریاضیات] ایدآل کسری