ذره بین، عدسی سایر معانی: مرجو، بلس، (کالبد شناسی) عدسی چشم، چشم مرجو، (انواع اسباب هایی که برای متمرکز کردن امواج صدا یا میکرو ویو یا الکترون و غیره به کار می رود) همگراگر، بشکل عدسی در اور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بار زیر ظرفیت [حملونقل ریلی] باری که مقدار آن کمتر از مقدار لازم برای تکمیل ظرفیت یک واگن است
واژههای مصوب فرهنگستان
تحقیر، یاس، نومیدی شکست سایر معانی: سرخوردگی، نومیدی، سرازیر شدن هواپیما (پیش از فرود)، 1- پایین آوردن یا پایین بردن، 2- آهسته کردن، کند کردن، بطی کردن 3- مایوس کردن، سر خورده کردن، نومید کر ...
سفیدگویچه [علوم دارویی] یاختۀ خونی بیرنگی که حرکتی آمیبی دارد
رجوع شود به: lifetime، علوم مهندسى : طول عمر [عمران و معماری] دوره عمر [بهداشت] طول عمر
(بیس بال) ضربه ی محکم با چوگان که گوی را با شتاب زیاد به موازات زمین به حرکت در می آورد
اجداد، دودمان، اعقاب، اصل و نسب، سطربندی، سطر شماری سایر معانی: تبار، خاندان، نسب، (جمع) اعقاب، زادش، رجوع شود به: linage [زمین شناسی] سطربندی،اطلاعاتی در مورد منبع داده ها،منشاءدقت و مقیاس ...
کتان، پارچه کتانی، جامه زبر سایر معانی: (نخ یا پارچه) کتانی، (معمولا جمع) ملافه (bed linen هم می گویند)، رومیزی (table linen هم می گویند)، جامه ی کتانی یا پنبه ای، رخت شویی [نساجی] نخ کتان - ...
از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن سایر معانی: واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غی ...
بیزار سایر معانی: (معمولا دنبال آن to می آید) بی میل، نامتمایل، چندش دار، بیمیل، ببزار، متنفر
قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سدبالابر، چشمه پل، مانع، چین، چفت و بست، قفل کردن، بغل گرفتن، بستن، قفل شدن، راکد گذاردن، بوسیله قفل بسته ومحکم شدن سایر معانی: قفل کردن یا شدن ...
قفسه قفل دار، قفل کننده سایر معانی: (در رختکن ها و غیره) قفسه ی فلزی (که لباس و غیره را در آن قرار می دهند)، صندوق (قفل دار)، (شخص یا چیز) قفل کننده، کلون گر، رجوع شود به: footlocker، قفسه ق ...