بى پناه، بى مدافع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلید سایر معانی: الوده کردن، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، گردنه، رژه رفتن، گذرگاه
تعریف، تعیین سایر معانی: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی [سینما] کیفیت ...
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
گران، لوکس، مجلل، تجملی، با شکوه، بسیار زیبا سایر معانی: دولوکس، پرزیب
خواست، مطالبه، تقاضا، نیاز، درخواست، طلب، طلب کردن، تقاضا کردن، مطالبه کردن، خواستار شدن سایر معانی: خواستن، طلبیدن، (به عنوان حق خود) ادعا کردن، تحکم کردن، واخواستن، خواسته، ضرورت، الزام، ( ...
خواهان، سخت، طالب، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم سایر معانی: دشوار، پرگرفتاری، پرزحمت، پرگیرودار، پرمسئولیت، پرتوقع، پرخواسته، exacting : طاقت فرسا
دست کشیدن، کناره گرفتن از سایر معانی: استعفا دادن، دست کشیدن از
انکار، رد، تکذیب، عدم پذیرش، حاشا سایر معانی: ناخستویی، واسرنگیدن، ارندان، پرده پوشی، ناپذیرایی، عاق سازی، دست رد (بر سینه ی کسی) زدن، پس زدن، روگردانی، رجوع شود به: self-denial [ریاضیات] ضد ...
پایان نمایش، نتیجه عمل، نتیجه نمایش سایر معانی: نتیجه نمایش، پایان نمایش، نتیجه عمل
متهم کردن، تقبیح کردن، علیه کسی اظهاری کردن سایر معانی: مردود شمردن، محکوم کردن، نکوهیدن، چغلی کردن، (برضدکسی) گواهی دادن، (علنا) متهم کردن، (جرم کسی را) افشا کردن، پایان قرارداد (قرار داد ص ...
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف سایر معانی: (آبگونه ها) غلیظ، مایه دار، همفشرده، کندذهن، خرفت، دیرفهم، کودن [عمران و معماری] متراکم - چگال - بهمفشرده - غلیظ [ ...