گربه، قی کردن، شلاق لنگر برداشتن، شلاق زدن سایر معانی: (جانورشناسی) گربه (felis cattus)، گربه ی خانگی، (امریکا- خودمانی) آدم، یارو، گربه سان (جانوران تیره ی felidae - گوشتخوار - زبانشان زبر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) موش و گربه (وضعی که در آن قوی ناتوان را به بازی می گیرد و به دلخواه خود او را ضربه می زند و نابود می کند)
[خاک شناسی] کت کلی
[زمین شناسی] یخ صدفی
(قایق های بادبان دار) تیر و بادبان بزرگ (که در جلو زورق سوار می شود)
چرت روی صندلی
(بازی بچه ها) نخ بازی، ساختن طرح های مختلف با نخ و انگشتان
باباغوری، (گ .ش .) عین الهر، سفیداب باباغوری، عین الهر
آلت دست، ملعبه، نسیم ملایم (که برسطح آب موج های کوچک ایجاد می کند)، پنجه گربه الت دست
پیشوند:، فرو، به سوی زیر [catabolism]، کاملا، فرا، دور [catalysis]، بر خلاف، رو در روی [catapult]، سرتاسر [cataphoresis]
فروگشت [زیستشناسی] فرایندهای شیمیایی تخریبی در موجودات زنده
واژههای مصوب فرهنگستان
دگرگونی، نابود کننده، فروساخت، سوخت موادغذایی دربافت ها سایر معانی: (گیاه شناسی - جانورشناسی - تنکرد شناسی) فرو سوخت (فرآیند گیاهی و حیوانی که طی آن بافت زنده تبدیل به انرژی و فضولات می گردد ...