اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح [حقوق] اصیل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حقیقی، ذیحق، قانونی، محق، مشروع، دارای استحقاق سایر معانی: منصفانه، عادلانه، درست، بحق، برحق، بسزا، سزاوار، طلق، مناسب، درخور، خوشایند [حقوق] ذیحق، مشروع، قانونی، صحیح