[ یُ ] (ترکی، اِ) یرت. یورد. یورت. جا. منزل. (یادداشت مؤلف). رجوع به یرت شود.
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (اِخ) نام پدر ادریس نبی. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به تاریخ سیستان ذیل ص ۴۲ و تاریخ گزیده ص ۲۵ و ۳۰ و ۱۳۰ شود.
[ اُ بَ رِ ] (اِخ) یربوعی. نام شاعری از عرب.
[ اَ ] (اِخ) از اعلام است. رجوع به تاریخ افضل ص ۴۹ و جهانگشای جوینی ج ۳ شود.
[ بَ چَ / چِ بَ چْ چَ / چِ دِهْ ] (نف مرکب) آن زن که بچه شیر دهد. مرضع. مرضعة. زن بچه شیرده. راضعة.
تیری که یک سر آن کاملا گیردار و سر دیگر آن بر روی تکیهگاه ساده قرار گیرد [مهندسی عمران]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اِخ) ... پارتی، بیست و یکمین پادشاه از سلسلهٔ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است. او برادر بلاش اول شاه ایران بود و ۳۸ سال سلطنت کرد. رجوع به ایران ...
اسم: تیرداد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tirdād) (فارسی: تيرداد) (انگلیسی: tirdad) معنی: زاده شده در تیر ماه، ( اَعلام ) نام سه تن از شاهان اشکانی، ) تیرداد اول: [حدود، پیش از میلاد] ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ دِهْ ] (اِخ) دهی جزو دهستان اشکور علیای بخش رودسر شهرستان لاهیجان. کوهستانی سردسیری و دارای ۴۰۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، بنشن، لبنیات، عسل و شغل اهالی زراعت و گله دار ...
(مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) تأخیر. تعویق: مماطله، مَطْل؛ دیرداشت وام. (منتهی الارب).
[ دَ دَ ] (اِخ) باب دشت. نام محله ای به اصفهان. (از تاج العروس). شاید صورتی از «در دشت» باشد.
(ق مرکب) دیرادیر. دیربدیر. با فاصلهٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. (سعدی). معشوقه که دیردیر بینند آخر کم از آنکه سیر بینند.سعدی.