[ کَ لی یَ ] (از ع، مص جعلی، اِمص) بمعنی کمال. (آنندراج). کمالیت. و رجوع به کمالیت شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ بُلْ کَ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) ندیم. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء).
[ اِ تِ ] (ع مص) تمام کردن خواستن. (منتهی الارب). طلب تمامی کردن. تمام شدن خواستن. تمامی خواستن. استثمام: در استکمال آلت و استدعای اعوان دولت جدّ بلیغ نمود. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۳۴۹). || ...
اصل موضوعی حاکی از اینکه هر مجموعه ناتهی از اعداد حقیقی که از بالا کراندار باشد دارای زبرینه است|||متـ . اصل کوچکترین کران بالا least-upper-bound axiom [ریاضی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
یکی از اصول موضوع دستگاه اصل موضوعی هیلبرت در هندسه [ریاضی]
رساندن، رساکردن، بهفرجامرسانی
فرهنگ واژههای سره
کامل کردن؛ تمام کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ ] (اِ) قی. (شرفنامهٔ منیری). به معنی قی و استفراغ باشد. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از هفت قلزم) (از برهان). و رجوع به اکماک شود.
[ اِ ] (ع اِ) جِ اِکمال. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکمال شود.
[ بِ کَ ] (ق مرکب) بحد کمال. در نهایت کمال. کامل.
[ تَ مُ کَ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) تمام کمال. تمام و کامل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قرض خود را تمام و کمال پرداخت. (یادداشت ایضاً). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
[ یَ یِ کَ لی ی ] (اِخ) از مدرسهای فقه جامع عتیق مصر است و در داخل مقصوره نزدیک دری است که از سوق الغزل وارد جامع میشود کمال الدین سمنودی این زاویه را تأسیس کرد و یک مهمانخانه را در مصر وق ...