کامل کردن؛ تمام کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ ] (اِ) قی. (شرفنامهٔ منیری). به معنی قی و استفراغ باشد. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از هفت قلزم) (از برهان). و رجوع به اکماک شود.
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع اِ) جِ اِکمال. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکمال شود.
[ کَ نی ی ] (ص نسبی) منسوب به لاکمالان که دیهی است به پنج فرسنگی مرو. (الانساب سمعانی ورق ۵۹۵).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.