[ مَ ] (ع ص، اِ) مولی. سرور. مخدوم. سرپرست که مورد احترام و ستایش کس یا کسان باشد. (از یادداشت مؤلف). صاحب و خداوندگار و مالک و خواجه : بیعت کردم به سید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی چ اد ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ / مُو ] (اِخ) آقاعبدالمولی. از گویندگان معاصر شاه سلطان حسین صفوی و از مصاحبان و مرشدان آذربیگدلی بوده. از علوم و انواع خطوط آگاهی داشته. در یکی از دیه های اصفهان گوشه ای گزیده و مردی ب ...
[ مَ / مُو ] (اِخ) دهی است از دهستان فریم بخش دودانگهٔ شهرستان ساری، واقع در ۷هزارگزی شمال خاوری کهنه ده با ۱۰۰ تن جمعیت. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۳).
[ مَ / مُو دَ / دِ ] (ص مرکب، اِ مرکب) غلام زاده. بنده زاده. برده زاده. فرزند غلام و برده که پدر وی برده و بنده بوده باشد: قمر در نیکوئی دلدادهٔ تست شکر مولای مولازادهٔ تست.نظامی. || آق ...
درنگ بسیار؛ تاخیر از پی تاخیر: ( چنان به وعده همیکرد چرخ مولامول / که شد ز خون دلم تشت چرخ مالامال (جمالالدین عبدالرزاق: ۲۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
(اِمص مرکب) درنگ بسیار و درنگ از پی درنگ و تأخیر پس تأخیر. (از برهان) (ناظم الاطباء). تأخیر از پی تأخیر. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به مول و مولیدن شود. - مولامول کردن؛ سخت تأخیر کردن. د ...
(نف، ق) صفت حالیه از مولیدن. در حال مولیدن. مولنده. (یادداشت مؤلف). رجوع به مول و مولیدن شود.
عنوانی احترامآمیز برای افراد بزرگ؛ مولای ما؛ صاحب و آقای ما.
[ مَ / مُو یِ بُ زُ ] (اِخ) لقب بهاءالدین محمد، پدر جلال الدین محمد عارف و شاعر نامدار. رجوع به بهاءالدین و فهرست فیه مافیه شود.
[ مَ / مُو ] (حامص) مولا و سرور بودن. سروری و آقایی و بزرگی. (ناظم الاطباء). || بندگی و بردگی. غلامی و چاکری و خدمتگزاری : این دو طفل هندو از بام دماغ بر در صدرش به مولایی فرست.خاقانی. ...
انباره، اَنبارِه
فرهنگ واژههای سره
دستگاهی که مقداری برق برای موقع لزوم در آن ذخیره میشود؛ انباره.