(مَ) [ ع. ] (اِمف.)۱- پراکنده، جدا کرده.۲- دور کرده.۳- تحدید حدود شده.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ ] (ع ص) گسترده شده و هر جای فرش شده. (ناظم الاطباء). فرش گسترده. فرش شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مفروش کردن؛ گستردن. فرش گستردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) بساط و ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (ع ص) واجب و فریضه کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرمودهٔ خدای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه خدا بر بندگان خود واجب ساخته است. (از اقر ...
[ مَ ضَ ] (ع ص) تأنیث مفروض. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفروض شود.
[ مَ ] (از ع، ص) فارغ شده. خلاص شده. (از ناظم الاطباء). - مفروغ شدن حساب؛ فارغ شدن از حساب و پرداختن حساب و تمام کردن حساب. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب های بعد شود. - مفروغ عنه؛ ...
۱. (ریاضی) عدد کوچکتری که از عدد بزرگتر کم شود. ۲. [قدیمی] پراکنده.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ] (ع ص) جداکرده شده و پراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق؛ (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن ...
[ مَ ] (ع ص) مالیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیررنگ هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). پررنگ و سیررنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر شکا ...
[ اَ مُ ؟ ] (اِخ) زجربن حصن. محدث است.
در ساخت اطلاع جمله، اطلاعی که از دید گوینده یا نویسنده برای شنونده یا خواننده آشناست و از آن خبر دارد|||متـ . اطلاع کهنه old information [زبانشناسی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ سِ مَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به تجنیس مرکب شود.
(حُ فَ) [ ع - فا. ] (حامص.) حکمرانی.