[ رَ / رُو غَ ] (اِخ) از ملازمان اکبر شاه هند و متوفای سال ۹۸۰ هـ . ق. و شاعری لاابالی ولی دارای طبعی خوش بود. دوبیت زیر از اوست: از جفای او نمی نالم که می ترسم رقیب داند از تأثیر فریادم که ...
لغتنامه دهخدا
[ سَ گِ مَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) سنگی است الوان و بغایت سست میباشد و آنچه سیاه بود بسرخی زند و نقطه های سفید بر آن باشد و شیشه گران بکار برند و آنرا سنگ برکان هم گویند. (برهان). سنگی است ...
[ شُ / شِ ] (ص نسبی، اِ) منسوب به شغنان که موضعی است در ترکستان. || لهجه ای است که در شغنان بدان تکلم کنند و از شعب روشانی است. (فرهنگ فارسی معین).
[ عَ دُلْ غَ نی ی ] (اِخ) ابن عبدالواحدبن علی بن مسرور المقدسی الجماعیلی الدمشقی حافظ حدیث بود. در جماعیل (نزدیک نابلس) متولد شد و به دمشق سکونت جست. او راست: الکمال فی اسماء الرجال در د ...
[ عَ دُلْ غَ نی ی ] (اِخ) فضلی دمشقی. طبیبی ماهر بود. و او را تألیفاتی است که بعضی از آنها به طبع رسیده است. وی به سال ۱۲۸۸ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
اسم: عبدالغنی (پسر) (عربی) معنی: بنده پروردگار بی نیاز
فرهنگ واژگان اسمها
ترکیب معطر و فرّاری که معمولا از منابع گیاهی استخراج میشود و در روغن محلول است [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
گیاهی از خانوادۀ نیامداران با دانههای سرشار از پروتئین که عمدتا برای استخراج روغن خوراکی از دانههای آن کشت میشود|||متـ . سویا [علوم و فنّاوری غذا] ...
لوکوموتیوی که در آن توان یک یا چند موتور دیزلی ازطریق سامانۀ انتقال قدرت هیدرولیکی (hydraulic) به محورهای کِشنده منتقل میشود [حملونقل ریلی]
توانگر
فرهنگ واژههای سره
[ مُ تَ ] (ع ص) نعت فاعلی از استغناء. بی نیاز. (دهار). بی نیازشونده. (منتهی الارب). ضد مفتقر. (از اقرب الموارد): ایزد... مرا از تمویهی و تلبیسی کردن مستغنی کرده است. (تاریخ بیهقی). ای در ...
آوازهخوان؛ مطرب؛ سرودگوینده.
فرهنگ فارسی عمید