[ جَ بَ ] (ع اِ) ناقه که با دراهم بکسی دهند تا بدان غله آرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || منیّ. (منتهی الارب). نجاست. (اقرب الموارد). || (اِمص) بیگانگی. || غریبی. (منتهی الارب) ( ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ بَ ] (ع مص) دور شدن. || جُنُب شدن. حالتی که با هم خوابگی زن و مرد را حاصل گردد و غسل کردن بر آنان واجب شود. رجوع به جنابة شود. || (اِمص) جُنُب شدگی. (فرهنگ فارسی معین). - غسل جناب ...
[ جَ ] (اخ) ابومحمد مصطفی بن امیر حسن کافی رومی. از مشاهیر علمای عثمانی عهد سلطان مرادخان ثالث است. کتاب تاریخی بنام بحرالعلم و اشعار و قصایدی بعربی و ترکی دارد. (ریحانة الادب ج ۱ ص ۲۸۱).
(جَ نّ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنت.۱- بهشتها.۲- بوستانها.
فرهنگ فارسی معین
=جنت
فرهنگ فارسی عمید
اسم: جنات (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jannāt) (فارسی: جَنات) (انگلیسی: jannat) معنی: بهشت ها
فرهنگ واژگان اسمها
[ جَ ] (ع اِ) بال. || دست. ج، اَجْنِحة، اَجْنُح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - خفض جناح؛ فروتنی. || بازو. || بغل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || جانب. (منتهی الارب). کرانه. || ...
[ جَ حُنْ نَ ] (ع اِ مرکب) حرشف است. (تحفهٔ حکیم مؤمن). کنگر. (یادداشت مؤلف). رجوع به جناح شود.
[ جُ دَ ] (اِخ) نام چند تن از صحابیان است. (منتهی الارب).
[ جُ دَ ] (اِخ) ابن محمدبن حسین هروی، مکنی به ابواسامة، لغوی نحوی. از بزرگان دانشمندان و لغت دانان است. وی علم خود از ابومنصور ازهری فراگرفت و از ابواحمد ازهری روایت کرد و سپس بمصر آمد و د ...
[ جُ دِ ] (ع ص) سطبر کلفت از مردم و شتران. || کوتاه سطبر. || آنکه در رفتن کتف بجنباند. (منتهی الارب) (آنندراج).
[ جُ دِ فَ ] (ع ص) مؤنث جنادف. فربه و قوی، گویند: ناقة جنادفة و نیز امةٌ جنادفة. (منتهی الارب).