جناح
معنی
[ جَ ] (ع اِ) بال. || دست. ج،
اَجْنِحة، اَجْنُح. (منتهی الارب) (اقرب
الموارد).
- خفض جناح؛ فروتنی.
|| بازو. || بغل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || جانب. (منتهی
الارب). کرانه. || ناحیه. (اقرب الموارد).
|| ذات چیزی. (منتهی الارب). نفس
چیزی. || آنچه از دُر بصورت جناح به
رشته کشند. (اقرب الموارد). نوعی از نظم
مروارید در پهنا یا مروارید دررشته کشیده.
(منتهی الارب). || حمایت و پناه. (اقرب
الموارد) (منتهی الارب). || طایفه ای از
چیزی. (اقرب الموارد). گروهی از هر چیز، و
گاه به این معنی مضموم شود. آن گروه که بر
دو سوی لشکر باشد برای استظهار. (منتهی
الارب). کنارهٔ لشکر. بخشی از سپاه که در
یکی از دو جانب (راست و چپ) قرار گیرد.
- جناح ایسر؛ میسره. (فرهنگ فارسی
معین):
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.نظامی.
- جناح ایمن؛ میمنه.
|| روزن و دریچه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || گوسپند مادهٔ سیاه.
|| آماده، گویند: نحن علی جناح السفر.
|| کلمه ایست که بدان گوسپندان را
خوانند برای دوشیدن. (منتهی الارب).
|| فلان فی جناح طایر؛ کنایه از قلق و
اضطراب است. (منتهی الارب) (اقرب
الموارد). || رکبوا جناحی الطائر؛ دور
شدند از وطنهای خود. (منتهی الارب).
|| رکب جناحی النعامة؛ کوشش کرد در
کار. (اقرب الموارد).
- ذوالجناح؛ شمربن لهیعة حمیری. (منتهی
الارب).
- ذوالجناحین؛ لقب جعفربن ابیطالب
رضی اللََّه عنه. وی در روز موته جنگید تا دو
دستش قطع شد و بشهادت رسید. پیغمبر خدا
فرمود خداوند بجای دو دست دو بال به وی
عطا کرد که در بهشت بهر جا بخواهد پرواز
کند. (منتهی الارب).