گروِش، باور داشتن، باور، گرایش، پایبندی، باور کردن
فرهنگ واژههای سره
[ اِ تِ ] (ع مص) در دل گرفتن و قرار دادن در دل. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (آنندراج). در دل گرفتن. (غیاث اللغات). || گرویدن. || یقین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ تِ اَ دَ ] (مص مرکب) زیاده شدن ایمان و عقیدهٔ راسخ و مستحکمتر شدن عقیده و ایمان : که هر روز افزاید این اعتقاد که کس نیست در مهرت از من زیاد. ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی).
[ اِ تِ دِ زِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) تصدیق که مقارن حکم به امتناع نقیض آن بود. مقابل اعتقاد غیرجازم. خواجه نصیرالدین آرد: تصدیق یا مقتضی اعتقادی بود یا نبود و اگر بود آن اعتقاد جازم بود ...
[ اِ تِ تَ ] (مص مرکب) باور داشتن. ایمان داشتن. معتقد بودن : مریدم به پیر خرابات مخلص چو طفل اعتقادی به ملا ندارم. مخلص کاشی (از ارمغان آصفی).
[ اِ تِ دِ غَ / غِ رِ زِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) تصدیقی که مقارن با حکم به امتناع نقیض آن تصدیق نبود. تصدیقی که امکان نقیض آن باشد. مقابل اعتقاد جازم. خواجه نصیرالدین آرد: و چون امکان عبار ...
[ اِ تِ نُ / نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) از دور ارادت رسانیدن. (یادداشت مؤلف): اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم. حافظ.
[ اِ تِ پَ / پِ کَ دَ ] (مص مرکب) باور کردن. ایمان آوردن.
[ اِ تِ ] (ع اِ) جِ اعتقاد، بمعنی عقیده. ایمان. باور. پنداشت. رأی. قول.
[ اِ تِ ] (اِ) بهمان معنی اعتقاد است که فارسیان گاهی یاء معروف بدان ملحق کنند. (آنندراج): تویی مراد و تویی مطلب و تویی مقصود همه توئی و همین است اعتقادی ما. ملاشانی تکلو (از آنندراج).
[ اِ تِ دی یا ] (ع اِ) جِ اعتقادی. یعنی منسوب است به اعتقاد و در اصطلاح به احکام اصلی شرع اطلاق میشود. مؤلف خاندان نوبختی آرد: بطور کلی احکام شرعی اسلام یا متعلق بعمل و طاعت است یا متعلق ب ...
ناباوری، ناباور