روانشناسى : هیستریایى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخشان، ممتاز، برجسته، مجلل، نامی سایر معانی: شهیر، (در اصل) براق، نورانی، فروزان
ازروی کوشش، با سعی و کوشش
رجوع شود به: sulfuric acid، عرق گوگرد
میهنپرست [علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که به کشور خود عشق میورزد و با اشتیاق از منافع آن دفاع میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
میهن پرستی سایر معانی: میهن دوستی، وطن پرستی، عرق ملی
کات کبود، زاج کبود
(نادر) شمالی، شمالگانی
زاج، توتیا، تند و سوزنده، جوهر گوگرد زدن به، نمک جوهر گوگرد، سخن تند سایر معانی: (شیمی) زاج، کات، زاج زرد، اسید سولفوریک، (سخن یا نگارش) تندی، تلخی، نیش، کات زدن به، زاج زدن، vitriolic نمک ج ...
[زمین شناسی] زنوبلاست - کانی با انرژی شکلی پایین که در حین دگرگونی بدون ایجاد وجوه بلوری ویژه اش رشد کرده است. یک نوع کریستالوبلاست است. این اصطلاح توسط بکه (1903) ابداع شد. - مقایسه شود با: ...