دم، قطار، ورزیدن، فرهیختن، تعلیم دادن، تربیت کردن سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روغن نهنگ، وال روغن، (سابقا) روغن ماهی، روغن بالن
[عمران و معماری] بلیت ترن - بلیت قطار
فرهیخت پذیر، تربیت شدنی، قطار شدنی
کسیکه دنباله لباس دیگری را می گیرد، دنباله کش
سمتبان [علوم نظامی] یکی از کارکنان درجهدار رستۀ توپخانۀ دریایی که حرکت افقی لولۀ توپ را حول محور خود واپایش میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
اردوگاه پرورش ورزشکاران، فرهیختگاه
[کوه نوردی] صعود تمرینی
[زمین شناسی] داده های استفاده شده برای مدرج کردن دستگاه جمعآوری دادهها یا مراحل طبقه بندی دادهها
[کامپیوتر] معامله .
[زمین شناسی] نمونه آموزشی
کفش ورزشی، کفش دو یا راهپیمایی