رنگی، رنگ، خیسانده، دارای تهرنگ، اثر یا رنگ جزیی سایر معانی: (قدیمی)، فام، لون، ته رنگ، مخفف: tincture، رنگ رقیق دار [نساجی] دارای رنگ کم - رنگی - دارای ته رنگ - رنگ جزئی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارای ته رنگ، لونی، وابسته به رنگ یا رنگرزی سایر معانی: وابسته به رنگ یا رنگرزی یا رنگ زنی
[نساجی] ارزش رنگرزی - شدت رنگ ماده رنگزا
در مقایسه با، در تمایز با، برعکس
تشخیص، تمیز، فرق سایر معانی: تمایز متقابل، جدا شناخت
(روان کاوی) غریزه ی مرگ
روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزا سایر معانی: ناهمسان، ناهمگن، ناهمگون، منفرد، جدا، تک، جداگانه، مشخص، هویدا، آشکار، قابل تمیز، پیدا، بی چون و چرا، صریح، قطعی، (شعر قدیم) رنگارنگ، مزین، ممتاز ...
[زمین شناسی] رخ مشخص کانیهائی که دارای این نوع رخ هستند گاهی در جهات رخ و به صورت سطوح صاف و صیقلی میشکنند و گاهی با ایجاد سطوح ناهموار می شکنند مانند : فلدسپاتها , آمفیبولها . همچنین انواع ...
[ریاضیات] جهت متمایز
[ریاضیات] مجموعه های متمایز
[ریاضیات] دستگاه متمایز پارامتر ها
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...