[زمین شناسی] سالتوپوس، دایناسوری کوچک و سبک وزن و گوشتخوار و دو پا با طول حدود 7/0متر و وزن حدود 1کیلوگرم و تقریبا به اندازه یک گربه کوچک بود. استخوانهایی سبک و توخالی، سری بزرگ و دوازده دند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمکدان، میکروفون سایر معانی: نمک پاش
اب نمک، زیست کننده در اب شور سایر معانی: وابسته به آب شور یا دریا، متعلق به اب شور، دریایی [عمران و معماری] آب شور - شوراب [زمین شناسی] آب شور، شوراب، آب نمک - مترادفی sea water (آب دریا)؛ م ...
شور، نمکین، نمکی سایر معانی: نمک دار، (از نظر بو و شوری) دریامانند، دریاوار، دریایی، (مجازی) بامزه، دارای لطافت طبع، بذله گو، بانمک، تند و تیز، سوزان، شدید
در صدر میز (یا در پایین میز)، در مقام شامخ (یا در مقام پایین)
آزمون مِهِ نمکی استیکاسید [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] نمک اسیدی [نساجی] نمک اسیدی
[زمین شناسی] توف بازالتی
[زمین شناسی] فلات بازالتی رجوع شود به : فلات گدازه ای (lava plateau)
[عمران و معماری] لایه بازالتی - لایه سیاه سنگی
[شیمی] نمک بازی [نساجی] نمک قلیایی
[عمران و معماری] ستونهای بازالت