salty
معنی
شور، نمکین، نمکی
سایر معانی: نمک دار، (از نظر بو و شوری) دریامانند، دریاوار، دریایی، (مجازی) بامزه، دارای لطافت طبع، بذله گو، بانمک، تند و تیز، سوزان، شدید
سایر معانی: نمک دار، (از نظر بو و شوری) دریامانند، دریاوار، دریایی، (مجازی) بامزه، دارای لطافت طبع، بذله گو، بانمک، تند و تیز، سوزان، شدید
دیکشنری
شور
صفت
saline, salty, brinyشور
saltyنمکی
salty, briny, salineنمکین
ترجمه آنلاین
شور
مترادف
acrid ، alkaline ، brackish ، briny ، highly flavored ، oversalted ، pungent ، saliferous ، saline ، salt ، salted ، saltish ، sour