(رنگ) قرمز مایل به خاکستری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تو دعوا حلوا پخش نمیکنن
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: VO2
[زمین شناسی] گل باریت بنگرید به : Braite rosette .
نثر، سخن منثور، به نثر دراوردن، نثر نوشتن سایر معانی: سخن ناسروده (در برابر: شعر poetry)، نثری، منثور، خسته کننده، عاری از لطف، ملال آور، به نثر نوشتن، نثر نویسی کردن، به صورت کسل کننده بیان ...
نثر مسجع
دیوان نثر، دیوان منثور
دادستان، مدعی العموم سایر معانی: عضو دادسرا، صاحب منصب پارکه [حقوق] دادستان
جدید الایمان، نو اموزمذهبی، عضو تازه حزب، کسیکه تازه بدینی وارد شود، تبلیغ کردن، بدین تازه وارد کردن، تبلیغ شدن سایر معانی: نوآیین، نوکیش، جدید الاسلام، نومسیحی (و غیره)، به کیش خود درآوردن، ...
تبلیغ دینی، تبلیغ حزبی سایر معانی: نوکیشی، نوآیینی، جدید الاسلامی، تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
جلو مغزی، واقع در جلو مغز، وابسته به جلو مغز سایر معانی: جلو مغزی، واقع در جلو مغز، وابسته به جلو مغز
(زیست شناسی) پیش آگنه، بافت نگهدارنده و هادی اندام گیاهی