طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها سایر معانی: ولایت، (جانور یا گیاه) قلمرو، زیست زمین، زیستگاه، اقلیم، (علم و هنر) زمینه، بخشی از اندا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] ناحیه ی قبول
[ریاضیات] ناحیه ی انتگرال گیری
منطقه توجه [مهندسی نقشهبرداری] زیرمجموعهای انتخابشده از نمونههای موجود در یک مجموعهداده که با هدف خاصی در نظر گرفته شده باشد |||اختـ . مَت ROI ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بخشی، منطقهای سایر معانی: ناحیه ای، اقلیمی (در برابر: محلی local)، ایالتی، استانی، ولایتی، شهرستانی، محلی، جایگاهی [زمین شناسی] ناحیه ای - اسم: در ژئوفیزیک، میدان، حالت یا ترکیب کلی که عوارض ...
فرودگاه منطقهای [حملونقل هوایی] فرودگاهی که به فرودگاههای اطراف خود خدمات پروازی ارائه میکند
[عمران و معماری] تحلیل منطقه ای
مرکز منطقه ای
[برق و الکترونیک] کانال منطقه ای کانال پخش رادیویی استانداردی که ایستگاههای متعددی می توانند با توان حداکثر 5kw، در آن عمل کنند.
[عمران و معماری] توسعه منطقه ای
[زمین شناسی] شیب ناحیه ای - تورب تقریباً یکنواخت چینه ها در یک ناحیه پهناور (معمولاً کم زاویه) را گویند، مثلاً در دشتهای ساحلی اقیانوس اطلس یا خلیج و بخش های ناحیه مدیترانه ای. مقایسه شود با ...
[زمین شناسی] زمین شناسی ناحیه ای - زمین شناسی هر ناحیه نسبتاً بزرگ که عمدتاً و بطور گسترده از نقطه نظر توزیع فضایی و موقعیت واحدهای چینه شناسی، عوارض ساختاری و اشکال سطحی به آن پرداخته می شو ...