نابهروالی [زبانشناسی] نابهروال بودن
واژههای مصوب فرهنگستان
نابهروال [زبانشناسی] ویژگی آنچه در حوزه زبان از الگوی متداول پیروی نمیکند
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه سایر معانی: نامعمول، ناهنجار، غیر عادی، نابهنجار، کج رو، ابیراه [زمین شناسی] گمراه، منحرف، بیراه، نابجا، کجراه .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی سایر معانی: ابیراهی، بیراهی، کج روی، نابهنجاری، غیر عادی یا غیر معمول بودن، نقص، اختلال، جنون، دیوانگی، طب عدم انطباق کانونی [ع ...
اَبیراهی نور [فیزیک] جابهجایی ظاهری مکان ستاره به علت متناهی بودن سرعت نور و نیز به علت حرکت مداری زمین در فاصلۀ رسیدن نور به ناظر ...
پیمان شکنى مبنى بر نقض عهد
یخرُفت یخکاستی [زمینشناسی] لایهای از قطعات سنگی که بر روی یخ در طی برسابش یخساری قرار میگیرد
بالاتر از میانگین، بالاتر از حد متوسط
بیدستی مادرزاد [دامپزشکی - پاتوبیولوژی] فقدان مادرزادی بازوها
بیسرودستی مادرزاد [دامپزشکی - پاتوبیولوژی] فقدان مادرزاد بازوها و سر
ساینده سایر معانی: سایش گر، سوزنده، آزار دهنده، سوزش اور [شیمی] 1- سایش گر، ساینده، سوزنده، آزار دهنده 2- گرد سنباده، کاغذ سنباده، آلت سایش یا پرداخت [پلیمر] 1- سایش گر، ساینده، سوزنده، آزار ...
ابراهیم