عذاب دهنده، سخت [عمران و معماری] لاریز - هسته گیر - آشغالگیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز گرفتن، پس گرفتن، اباد کردن، احیا کردن، رام کردن، رها کردن
نشانفرست راداری [حملونقل هوایی] نوعی نشانفرست که با دریافت نشانکهای راداری از کشتی یا هواپیما فعال میشود و نشانکهایی را برای محاسبۀ فاصله و تعیین سمت ارسا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
رجوع شود به: radar beacon، راکن علوم نظامى : وسیله جهت یاب ضد رادار علوم دریایى : وسیله جهت یاب ضد رادار
یکجور پستاندار گوشتخوار در امریکا
(نوعی تنیس بدون تور) راکت بال
[نساجی] رزین واکنشی
[برق و الکترونیک] رادبر واحد زمان واحد نرخ دز جذب شده .
[برق و الکترونیک] ایستگاه رادار مکان زمینی، هوایی یا دریایی سیستم راداری که سیگنالها را ارسال یا دریافت می کند .
رادار [حملونقل دریایی] سامانهای که در آن از باریکههای امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آنها استفاده شود ...
رادار [علوم نظامی] سامانهای که در آن از باریکههای امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آنها استفاده شود ...
رادار سایر معانی: (مخفف: radio detecting and ranging) رادار [برق و الکترونیک] ردیاب، رادار [زمین شناسی] رادار، مسافت یاب و ردیاب رادیویی، آشار کننده رادیویی و فاصله یاب [آب و خاک] رادار [برق ...