ضعیف، ترسو، بزدل، جبون سایر معانی: کم جرات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی کم دلی یا بزدلی، ازروی جبن
لب، گربه، دخترک، چهره، زن جوان سایر معانی: (زبان کودکان) گربه، پیشی، دهان، پوز، (خودمانی)، صورت، عنق، پک و پوز، چرک
پیشی، گربه، دخترک، چرک دار، گربه وار، چرکی سایر معانی: دارای یا مانند چرک، ریمی، شوخگین، پژاگن، پر چخ، (عامیانه) رجوع شود به: catkin، (زننده) کس، ناز، (زننده) زن، (زننده) جماع، گایش، ریم الو ...
کورک دار، چرک دانه ای سایر معانی: وابسته به یا همانند کورک، کورکی
کورک، ایجاد جوش سایر معانی: یا چرک دانه
کورک دار، کورکى، بثورى
[زمین شناسی] سنجش پیش رونده نظام های سنجش از دوری که تصاویر دوبعدی از زمین را به وسیله سنجش مسیر عمود بر جهت حرکت ماهواره یا هواپیما ایجاد می کنند.این کار از طریق کاربرد یک آرایه خطی از گیرن ...
مرغ بهشتی [نجوم] صورت فلکی کمفروغی نزدیک قطب جنوب آسمان
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] ولتاژهای متوازن ؛ ولتاژهای پوش- پول ولتاژهایی که نسبت به زمین دارای اندازه ی یکسان ولی فاز مخالف اند .
فضای باز، پردیزه، زمین دانشکده و محوطه کالج سایر معانی: محوطه ی دانشگاه، زمین و ساختمان های دانشگاه یا مدرسه، پردیز، پردیس، (برای تنبیه) دانشجو یا دانش آموز را به ماندن در محوطه ی مدرسه محدو ...
شبکۀ پردیسی [رایانه و فنّاوری اطلاعات] شبکهای حاصل از اتصال شبکههای محلی در فضای محدود جغرافیایی، مانند مدرسه یا پایگاه نظامی ...