سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب، تسهیم کردن، بخشیدن، سهم بندی کردن سایر معانی: حصه، بهر، پرس (خوراک)، روزی، لخت، دانگ، آبشخور، کیله، جیره، راستاد، روزیاب، پر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] تخصیص یافته
حوزهبندی [جغرافیای سیاسی] تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین شمار کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأیدهنده رعایت شود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حوزهبندی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] تقسیمبندی کشور به حوزههای انتخاباتی بهگونهایکه در آن تناسب بین شمار کرسیهای نمایندگی و جمعیت رأید ...
نیمخوراک [گردشگری و جهانگردی] نصف مقدار غذای یک فرد بالغ در یک وعده
رجوع شود به: geometric progression
بیقوارگی سایر معانی: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی
بی تناسب سایر معانی: نامتناسب، غیرمتجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسب
بی تناسبی [ریاضیات] بی تناسبی
[نساجی] نسبت رنگ
[زمین شناسی] ضریب تناسب فرسایش نسبت شدت فرسایش به تنش فرساینده. این نسبت بیانگر مقاومت سطح زمین در مقابل فرسایش توسط روان آب سطحی است که بوسیله کمیت مواد خاک از بین رفته در واحد زمان و مساحت ...
[ریاضیات] تناسب معکوس، نگاشت همدیس نامستقیم