اویخته سایر معانی: آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در اثنای مرافعه [حقوق] تا تعیین تکلیف دعوی، ضمن دادرسی، در جریان دادرسی
[ریاضیات] عنصر های جبری-مستقل
مستقل بودن از، آزاد بودن از، خودباش بودن
[ریاضیات] تغییر متغیر وابسته
[ریاضیات] تغییر متغیر مستقل
[کامپیوتر] وابسته به کامپیوتر
[ریاضیات] نابسته ی مشروط، مستقل شرطی
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل سایر معانی: پسوا، پایبند، پسمند، در مهار، متکی به، دلگرم به، تحت تکفل، نان خور، عائله، آدم وابسته، آدم تابع، (مهجور) بخش ثانوی یا کم اهمیت ت ...
بند وابسته [زبانشناسی] ← بند پیرو
واژههای مصوب فرهنگستان
[حقوق] شرط غیر مستقل
[ریاضیات] محدودیت های وابسته