هستهدار [زبانشناسی] ویژگی گروه یا واژۀ مرکبی که دارای هسته است
واژههای مصوب فرهنگستان
نوک دار، سردار، رسیده سایر معانی: دارای سر (مثل کلم)، چغندروار، قلمبه شده، نوک دارheaded_پسوند: دارای (نوعی یا تعدادی) سر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طاس، کل، داغسر
کودن
سمج، سرسخت، کله شق، خودرای، کله خر، ادم کودن وسرسخت، کله شق
هوشیار، سرسبک، خوش فکر، حواس جمع، روشن بین، با تدبیر، عاقل، با ذکاوت، بافهم
احمق، کودن
دارای دماغه طوماری، بشکل سرویولون
ریش سفید، مو سفید
(آدم) معقول، راست بین، ترازخوی، متعادل، معقولانه، دارای قضاوت صحیح
احمق، ابله، بی شعور، بی مغز، بی مغز he's a pinheaded young man مرد جوان بی شعوری است
احمق، ابله، بی شعور، ساده لوح