سنجه مجاز ـ نامجاز [حملونقل هوایی] سنجه ابعادی برای بررسی حدود بالا و پایین بازه مجاز یک قطعه
واژههای مصوب فرهنگستان
سیر، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن، کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، برو سایر معانی: مخفف : سفارشات م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به کار و بار خود پرداختن (و کاری به کار دیگران نداشتن)
به برون مرز رفتن، به خارج رفتن
برویداوراببنید
ضامن شدن، کفالت کسی را کردن [حقوق] ضمانت یا کفالت کسی را کردن
بی مشتری ماندن، خواهان نداشتن
به پشت حریف رفتن( کشتى) ورزش : رد شدن یک موج سوار از نفر دیگر
(به طور موقت و ناگهان) فراموش کردن، (حرف درست یا جواب و غیره را به خاطر نیاوردن)، مات شدن
ورشکست شدن، (به خاطر ضرر) تعطیل شدن، ناموفق شدن، شکست خوردن
کنار گذاشتن، انبار کردن، صرفنظر کردن
(در ایام کریسمس) در کوچه و خیابان سرود شادیانه خواندن، خانه به خانه رفتن و سرود کریسمس خواندن