سنجه مجاز ـ نامجاز [حملونقل هوایی]
سیر، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن، کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، برو سایر معانی: مخفف : سفارشات م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به برون مرز رفتن، به خارج رفتن
برویداوراببنید
ضامن شدن، کفالت کسی را کردن [حقوق] ضمانت یا کفالت کسی را کردن
بی مشتری ماندن، خواهان نداشتن
(به طور موقت و ناگهان) فراموش کردن، (حرف درست یا جواب و غیره را به خاطر نیاوردن)، مات شدن
ورشکست شدن، (به خاطر ضرر) تعطیل شدن، ناموفق شدن، شکست خوردن
کنار گذاشتن، انبار کردن، صرفنظر کردن
(در ایام کریسمس) در کوچه و خیابان سرود شادیانه خواندن، خانه به خانه رفتن و سرود کریسمس خواندن
[نفت] شیطانک لوله شور
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.