علاقه، دسته، دارایی، حالت، طبقه، وضعیت، مملکت، ملک، املاک، اموال سایر معانی: وضع، هنجار، نهشت، چگونگی، نهاد، رتبه، شان، مرتبه، زینه، (در اروپای قرون وسطی) هر یک از سه طبقه ی عمده ی اجتماعی: ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انگلیس) بنگاه معاملات ملکی (امریکا: real estate agency)
[حقوق] (حق) رقبی
[حقوق] ملکی که از طریق قرابت در خط مستقیم (قرابت عمودی) به وارث می رسد
[حقوق] مالیات ماترک، مالیات بر ارث
رجوع شود به: states general
فاقد وصیت نامه سایر معانی: بی وصیت نامه، آدمی که بدون وصیت کردن مرده است، متوفی بی وصیت، وصیت نشده، آنچه که با وصیت نامه تقسیم نمی شود [حقوق] بدون وصیت (نامه)، متوفای بدون وصیت (نامه) ...
اموال، عقار سایر معانی: ملکی، دارایی غیر منقول، مستغل (مستغلات) [حسابداری] اموال غیر منقول [عمران و معماری] ملک [کامپیوتر] سرمایه ی واقعی - ( اصطلاحی عامیانه) فضای اشغال شده توسط کامپیوتر بر ...
[حقوق] مانده ماترک (پس از تصفیه دیون و پرداخت هزینه ها)
تصریح کردن، باز گفتن، مجددا بیان کردن سایر معانی: دوباره ذکر کردن، به شکل دیگر گفتن، تکرار کردن
[حسابداری] تسری اثرات تغییر به گذشته و تنظیم و ارائه مجدد صورتهای مالی دوره های قبل
[حقوق] ملکی که نسبت به آن حق ارتفاق وجود دارد