غراب، دیلم، زاغ، کلاغ، اهرم، بانگ خروس، بانگ زدن سایر معانی: سرخپوست کرو (عضو قبیله ی کرو که در ایالت های مرکزی امریکا زیست می کنند)، (جانورشناسی) کلاغ (جنس corvus از تیره ی corvidae)، (نادر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انبرگلوله کش
[سینما] فیلم کلاغی
لاریز:برجستگی هایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی م
(در کشتی) برج دیده بانی، دیدبانگاه، سنگر، قلعه، بالای بلندی سنگر
جماعت [جامعهشناسی] شمار زیادی از افراد، مانند تماشاچیان در میدانهای ورزشی، که نزدیک به یکدیگر و برای هدفی مشترک و زودگذر گرد هم میآیند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[علوم دامی] درب متراکم کننده ؛ درب فلزی متحرک در محوطه انتظار که با کنترل آن بهسوی ورودی سالن شیردوشی به حرکت درآمده و با پیشرفت شیردوشی، موجب متراکم شدن گاو ها می شود .
(کشتی بادبانی) شمار زیادی بادبان افراشتن (برای زیاد کردن سرعت)
شلوق ,پرچمعیت
انبوهى زیست شناسى : ازدحام
[پلیمر] ضریب تجمع
شمار بسیار، مردم زیاد