بطورانبوه، پرپشت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انبوهی، پرپشتی سایر معانی: بته مانند بودن
بوش، استر برنجی یا فلزی، غلاف حیله گردان سایر معانی: (مکانیک) بوش، آستر (فلز یا پلاستیکی)، لایی، غلاف، غلافک، عایق
ادای کسی را در اوردن سایر معانی: (امریکا)، با شمشیر بته ها را زدن و راه خود را باز کردن، در بوته زار رهنوردی کردن، با کشیدن بوته های کناره ی نهر قایق را به جلو راندن، مبارزه کردن ...
انبوه، پر پشت سایر معانی: پوشیده از بته و خاربن، بته زار، پربته، بته مانند، پرمو و فرچه مانند، جاروبکی، پشمالو و گسترده، پاچه بزی
اول کار و بعد تفریح، کار از تفریح مهمتر است
درجۀ تجاری [حملونقل هوایی] درجهای در مسافرتهای هوایی که ارزانتر از درجۀ یک و گرانتر از درجۀ عادی است و برای بازرگانان تدارک دیده شده است|||متـ . تجاری ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مدرسه ی عالی علوم اداری و بازرگانی (آموزشگاه عالی یا دانشکده ای که در آن بازرگانی و دفترداری و غیره تدریس می شود)
[حسابداری] اخذ تصمیمات بازرگانی
(عامیانه - در مورد سلاح یا ابزار) بخشی که صدمه می زند (مثلا تیغه ی شمشیر نه دسته ی آن)، بخشی که کار صورت می دهد
پاکت اندازه ی معمولی، پاکت بازرگانی (که ورق کاغذ 8/5 در 11 اینچ را با دو بار تا کردن می توان در آن قرار داد) (envelope business-size هم می گویند)
[آمار] روشهای پیش بینی بازرگانی