قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی سایر معانی: سازواری، سازمندی، توافق، آرایش، پیرایش، هم آراست، (جمع) ترتیبات، (موسیقی) ارائه ی قطعه ی موسیقی با سازها یا آوازها ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنعت] چیدمان راهرو
[معدن] آرایش قوسی (ژئوفیزیک)
آرایش محور دوـ دو [حملونقل ریلی] آرایش محور لوکوموتیوی که دارای دو بوژی با دو محور محرک است
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] نوآرایی کلایزنی - نوآرایی کلایزنی
[ریاضیات] ترتیب کامل
[کامپیوتر] ترتیب متصل ؛ ترتیب پیوسته
[حقوق] قرارداد ارفاقی (میان بدهکار یا ورشکسته با بستانکار)
ژولیدگی، بی ترتیبی سایر معانی: بی ترتیبی
[شیمی] نوآرایی بین مولکولی
[سینما] تنظیم موسیقی
[حقوق] قرارداد ارفاقی (میان ورشکسته یا بدهکار یا بستانکاران)