اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، جور درامدن، جور کردن، اشتی دادن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] تراضی و ایفای تعهد
1- به درجه، به نسبت 2- اگر، چنانچه، همانطور که، چنانکه، به طوری که، بذانسان که، همچنانکه، بطوریکه [ریاضیات] با توجه به، برحسب این که، هرگاه، اگر، که معادل است با
بر طبق، مطابق، طبق، بر حسب، بقول، بعقیدهء سایر معانی: 1- طبق، بنابر، 2- به نسبت، به ترتیب [ریاضیات] برحسب، بر طبق، طبق، با توجه به، به موجب، به قول، مطابق، به عقیده ی
چنانکه او شرح میداد یامیدهد، طبق شرح او
طبق فهم و شعور شخص
ارغنون زن، ارگ زن
پای خود را از گلیم خود فراتر نگذار
عدم هم اهنگی، عدم توافق، عدم هم اهنگی داشتن، مخالفت، مخالف کردن، مخالفت کردن سایر معانی: توافق نکردن، ناسازگاری کردن، disagree disagreement : مخالف کردن
به میل خود، داوطلبانه، بنا به خواسته خود
متفقا، به اتفاق، با هم، جملگی، یکدل و یک زبان